فلانى
روىِ مبلِ خود نشسته
در اتاقى نسبتاً تاريك،
و بس انديشه آلود است از اين كه
دوباره انتخابات است و فصلش مىشود نزديك.
و او اكنون فشار آلوده كرده
گيجگاه و كلّهى خود را،
ز هر سو، با چهار انگشتِ بس باريك،
«و اينك از ته دل، يك «
دلم مىخواست» مىگويد»:
- دلم مىخواست
اين مردم
طرفدارِ «حقوقِ» بيشتر بهرِ «بشر» بودند،
)بشرتر از من، البتّه كسى در اين حوالى نيست(!
كمى هم بيشتر ترسنده از توپ و تشر بودند!
«نظارت» گرچه «استصوابى» است و بابِ ميل من،
ولى، اى كاش از اين بيشتر مىبود،
و در پايان آن هم چند تا پسوندِ «تر» مىبود!
دلم مىخواست
ماشينِ «جناحِ چپ» دمر مىشد،
و «اصلاحات» - مانند عموجانِ عزيز من -
دچار «آرتروز» در گردن و پا و كمر مىشد.
و خيلى بس پكر مىشد!
- دلم مىخواست
«شوراىِ نگهبان» توىِ هر كوچه و هر خانه،
علم مىكرد يك دفتر،
و با ردِّ «صلاحيّت» از اين چپها،
تمامِ رأىها را مىنمود ابتر!
- دلم مىخواست
صدى هشتادِ اين مردم،
به روزِ رأىگيرى، خواب مىماندند،
و فردايش.
از آن سيماىِ خوب و نازنين ما،
فقط نام من و ياران خوبم را
به عنوان نماينده،
هزاران بار مىخواندند!
شعر ملمع قاچ چاي- قند آل! شعر طنز حمید آرش آزاد...
ادامه مطلبما را در سایت شعر ملمع قاچ چاي- قند آل! شعر طنز حمید آرش آزاد دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : payamroozsarab بازدید : 36 تاريخ : پنجشنبه 2 تير 1401 ساعت: 15:35